سوء استفاده صوفیه از خواب
چکیده:
مخالفت صوفیه با شریعت در عقاید و اعمال, از دو طریق عقلى و نقلى استدلال مى شود. مستند و مستمسک صوفیه کشف و عیان, نه بحث و برهان است . تصوف معتقدند وقتى انسان خیلى در خداشناسى غرق شود, نورى وراى عقل و فراتر از عقل براى او حاصل مى گردد. این براى رفع استعباد کافى نیست; زیرا وراى عقل نورى جز نور نبوّت نداریم و اگر غیر این نورى تصور کنیم, باید شرایع و ادیان و امان و ایمان از میان برود و احکام عقل و نقل همگى باطل می شود! در حالى که اقرب بودن خدا از حبل ورید به بنده اش, خود مستلزم مغایرت خالق و مخلوق است و در اینجا مراد این است که خدا به اعتبار علم و احاطه از همه چیز به ما نزدیک تر است و معیّت نیز غیر عینیت است .صوفیه ادعایى کرده اند که هیچ پیغمبرى و هیچ معصومى نکرده است. آیا ادعاى وحى و الهام بى واسطه و خاتمیت ولایت عقیده وحدت وجود موجود براى مسئولیت آنهاست .آیا این ادعا سؤ استفاده صوفیه از خواب نیست!!
مقدمه :
صوفیه مسلکی است آمیخته با مذهب و طرفداران آن بر این عقیده اند که انسان پس از تامل و تفکر و تجربه و مشاهده و سیر و سلوک می تواند به مقصود نهایی و مطلوب اصلی خود برسد . صوفیه از أواخر قرن اول هجری و توسط حسن بصری بنیان گذاری شده است .[۱] تصوف در ابتدا عبارت بود از زهدی مفرط و خشن که عبادتهای شاق و طاقت فرسا و کناره گیری و گوشه نشینی را نیز باخود همراه داشت[۲] امامان معصوم علیهم السلام از همان ابتدا با همین نوع از تصوف نیز به دلیل منافات داشتن با روح اسلام ناب به مخالفت برخاسته و صراحتا این جریان و سران آن را مورد رد و انکار قرار دادند، [۳]ولی تصوف رفته رفته از چنین حالتی فاصله گرفته و با درآمیختن با فرهنگ ها و عقائد و آداب دیگر نحله ها[۴]، آکنده شد از انحرافات، کژ رویها و آداب و رسوم خود ساخته و غیر دینی که اعتراض عالمان و عارفان حقیقی را برانگیخت و سبب طرد و انزوای صوفیان از اجتماع اسلامی گشت، هر چند در این میان عرفان و عرفای حقیقی نیز توسط برخی جاهلان متعصب متهم به تصوف شده و مورد بی مهری قرارگرفتند . [۵]
صوفیان با دست کشیدن از کار و زندگی،در خانقاه ها گرد آمدند و روزگار خود را به رقص سماع و شطح گویی و ذکرهای خود ساخته و مرید و مراد بازی های بی ثمرگذراندند و چه مفاسد و انحرافاتی که در این خانقاه ها و در میان حلقه های صوفیانه روی نداد. چنانکه دکتر زینکوب می نویسد : … صوفیان جمال برتر را با ویژگی های مردانه ، یعنی قدرت و غیرت، ترسیم می کردند. به علاوه این تصویر انعکاسی از تمایلات هم جنس بازی بود که صوفیان به مرور زمان در خلال زندگی خانه به دوشی خود پیدا کرده بودند، زیرا هم جنس بازی در میان صوفیان خانقاهی رسم نامعمولی نبود. حتی گفته میشود شعرای صوفی مانند سنائی، اوحدالدین کرمانی و عراقی تمایلی به عشق ونانی داشتند . [۶]
خواب های صوفیه :
مولانا در دفتر نخست ، مهم ترین اصول ومبانی اعتقادی خود را در خصوص خواب ورویا به این ترتیب بیان میکند : خواب يک نوع آزادي موقتي و محدود است و رشته پيوند با ملکوت است و خواب ديدني ها بر اساس رغبت هاي آدمي شکل مي گيرد. در این زمان است که حواس باطنی ما به کار می افتد و چیزهایی را از عالم بالا در می یابیم .
وی یکی از راه های دریافت داده های غیبی را ، ندائی است که از غیب به گوش عارف رسیده و او را از چیزهایی آگاه می سازد. هاتف غیبی گاه در رویا به کمک خفته می آید . کلاً این گونه رویا اهمیت ویژه ای دارد. دلیل آن را اهمیت حس شنیدن در میان سایر حواس میدانند . مولانا رویاهایی اشاره دارد که از حوادث و اتفاقات روزمره نشأت گرفته و رائی را از اموراتی مطلع میکند. رویاهایی که بر اساس شنیده های فرد خفته ، یعنی فرد در عالم بیداری چیزهایی را به هنگام خواب دیده است و آن رویا روشنگریی را برای او به وجود آورده است . دیده های فرد به هنگام بیداری ، رویاهای بازتابی ، رخدادهایی که در روز برای فرد روی داده را کالبد شکافی می کند .[۷] چنان که بعضي صوفيان معتقد بوده اند، همان طور در خواب قلم تکليف برداشته مي شود و انسان به آزادي و موافق رغبت خود عمل مي کند.[۸]
خواب مثنوی بالاتر از قرآن:
حسام الدین چلبی از شاگردان مولوی در قالب یک رؤیا در صدد آن است که به مثنوی معنوی جایگاهی والاتر از قرآن ببخشد. لذا خوابی به این شرح از او نقل شده است: «روزی حضرت حسامالدین چلپی در بندگی حضرت مولانا تقریر میکرد که امشب در مبشره خواب دیدم که بلال حبشی، کلام الله را بر بالای سر برداشته بود و حضرت سید الاولین و الآخرین، محمدامین (صلی الله علیه و سلم)، کتاب مثنوی را در برگرفته و مطالعه میفرمود و به اصحاب کرام مباهات میکرد و تفاخر مینمود و سر افشانی میکرد.» [۹]
نقد:
مثنوی معنوی از چند جهت نه تنها نمیتواند همسنگ قرآن کریم قرار گیرد، بلکه در موارد متعددی نیز با قرآن کریم در تعارض است.
- قرآن کریم وحی است و مثنوی وحی نیست، کلمات بشری از یک فرد غیر معصوم است.
- قرآن کریم متواتر است و الفاظش همانگونه که بر پیامبر ص وحی شده امروز به ما رسیده است، مثنوی معنوی در طول تاریخ دچار تغییر و تحریفهای متعددی در نسخههای خطی خود شده است.
- قرآن کریم توسط پیامبر ص و ائمه معصومین که واجب الاتباع هستند تایید شده است اما مثنوی معنوی هرگز از سوی معصومین ع تایید نشده.
- مثنوی معنوی آموزههایی دارد که کاملا بر خلاف قرآن کریم است و در روایات صحیح به ما گفته شده است در تعارض قرآن و غیر قرآن، جانب قرآن را بگیریم.
- به استناد روایت فَإِنَّ دِینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ یُرَى فِی النَّوْم، رویایی که شان قرآن را پایین آورد یا کتابی را همتراز قرآن به حساب بیاورد، مردود است.
خواب ابن عربی در تألیف کتاب فصوص الحکم
و در فصوص الحکم ادعا میکند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم او را به نوشتن کتاب امر کرده اند . ابن عربی درباره این خواب میگوید: «من در خوابِ نیکِ بشارت دهنده دیدم در دمشق رسول خدا را و به دست آن حضرت کتاب بود، پس به من فرمود که: این کتاب فصوص الحکم است، این را بگیر و به مردم برسان که به آن منتفع شوند. پس من گفتم: فرمان میبرم و اطاعت میکنم خدا و رسول و أولوا الأمر ما را. پس من به آرزوی خود رسیدم و نیّت خود را خالص کردم و همت بستم که اظهار کنم این کتاب را به نحوی که رسول خدا از من خواسته بی زیاده و نقصان، و از خدا خواستم که مرا در تألیف این کتاب و سایر احوالم از بندگان خالص خود گرداند که شیطان تسلّطی بر آنها ندارد، اینکه آنچه به دست من نوشته میشود و زبان من به آن گویا میشود و دل من به آن اعتقاد میکند از الهام اِلهی باشد و من ترجمه کلام اِلهی کنم، تا اینکه محقق شود بر صاحب دلان- که أهل الله میباشند- که در این تلبیسی نیست، و اینکه منزّه است غرض من از اغراض نفسانیّه. و امیدوارم که چنآنچه حقّ تعالی ندای مرا شنیده است دعای مرا مستجاب کرده باشد. و پس، من القا میکنم و نمیرسانم به شما مگر آنچه را که خدا به من میرساند، و در این کتاب نمینویسم مگر آنچه از جانب خدا به من نازل میشود، و من پیغمبر و رسول نیستم و لکن وارث علوم ایشانم و زراعت میکنم در دنیا از برای آخرتم. پس از خدا بشنوید و به خدا بازگشت کنید و دل دهید به آنچه من میگویم. پس بعد از آن، به فهم و ادراکات مجملات قول مرا تفصیل بدهید و توضیح کنید. پس منّت گذارید بر طالبان این علوم و منع نکنید این رحمت واسعه را از ایشان.»[۱۰]
نقد:
ابن عربی منشأ کتاب خود را بشارتی از سخن پیامبر (صلی الله علیه و آله ) دانسته و مدعی است که ایشان وی را مکلف به رساندن این کتاب با همین نام کرده است . نکته قابل توجه دراین است که :
۱-اگر این کتاب الهامی از جانب پیامبر باشد پس باید بدون اشتباه و خطا نگاشته شود. درصورتی که خطاهایی در آن دیده شده است . شارح دهلـوي [۱۱]معتقد است که ابن عربی دچار اشتباه شده و تعبیر وتأویلی غیر از واقعیت کرده است که نباید به پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) نسبت داد .
۲-ابن عربی معتقد به صورت هرچیز در قالب اشباح است که بازتابی از حقایق هستند و از این رو خواب ها احتیاج به تأویل دارند.پس چطور ادعا دارند که چهره حضرت را به وضوح در عالم رویا دیده و کتاب را به دست وی داده است .
۳-وی از طرفی به شک گرایی البته نه به طور مطلق در عقل نظری واسطه کشف شهود معتقد و از طرف دیگر خطاهای عقل نظری و عصمت کشف شهود را می گوید که گویا عقل به عنوان منبع قابل اطمینان شناخت نیست . به عبارتی نقض فرضیه خود در مورد عقل نظری در دو عبارت .
۴-از طرفی دربحث علم بیان می دارد که «علم ما در عرفان، مقید به کتاب و سنت است که میزان اند»[۱۲] و فتح و کشفی که کتاب و سنت آن را تأیید نکند هیچ ارزشی ندارد. گر کسی از این حد خارج شود، علمش علم نیست . اما باید از ایشان سوال کرد این میزان و ملاک را از کجا باید به دست آورد. و اگر کشف وشهود در صدد پاسخ به این پرسش باشد آیا دور و تناقض به وجود نخواهد آمد ؟
و اگر عقل نظری حاوی ملاکات و میزان باشد، تناقض مبنی بر تقلید انسان ئ علم اتفاقی در گفتار شما نیست ؟ در صورتی که وی معتقد است هیچ یک از مدرِکات، جز عقل خطا نمیکنند.!!!!
عالم بزرگ میرزای قمی در نقد این گفته و ادعای ابن عربی در مورد این خواب میگوید: «برفرض تسلیم (قبول) که راست میگوید، از کجا معلوم شد که آنچه دیده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده؟ شاید شیطان خود را چنان وانموده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است! و حدیث مشهوری که وارد شده که معصوم فرموده:«کسی [که] ما را در خواب دیده ما را دیده زیرا که شیطان متمثّل نمیشود بهصورت ما» [۱۳] در این حدیث سخن بسیار است… یکی از آن سخنها این است که کسانی که معصوم را به چشم ظاهر دیدهاند و او را میشناسند، هرگاه در عالم رؤیا صورت آن جناب را ببینند همان جناب را دیدهاند و شیطان بهصورت ایشان نمینماید. محیالدین که صورت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را ندیده بود که در عالم خواب جزم کند که صورت آن جناب است، از کجا جزم کرد که آن جناب را دیده است؟» [۱۴]
خواب ابن عربی در ختم ولایت
در سال ۵۹۹ در مكه خواب ديدم كه كعبه از خشت و طلا و خشت نقره بنا شده، كامل گشته پايان پذيرفته و در آن نقصى موجود نيست. من به آن و زيبايى آن خيره شده بودم كه ناگهان دريافتم كه در ميان ركن يمانى و ركن شامى كه به ركن شامى نزديكتر بود؟ جاى دو خشت، يك خشت زر و يك خشت سيم، از ديوار خالى است در رده بالا يك خشت طلا كم بود و در رده پايين آن يك خشت نقره در آن مشاهده كردم كه نقش من در جاى آن دو خشت منطبع گشت و من عين آن دو خشت مى بودم، به آن صورت ديوار كامل شد، در كعبه چيزى كم نماند، در مى يافتم كه عين آن دو خشتم و آنها عين ذات من است و در آن شك نداشتم و چون بيدار شدم خداوند متعال را سپاس گفتم و اين رؤيا را پيش خود تأويل كردم، كه من در ميان صنف خود، مانند رسول اللّه(صلى الله عليه وآله) در ميان انبياء، و شايد اين بشارتى باشد به ختم ولايت من! در آن حال آن حديث نبوى را به ياد آوردم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در آن، نبوت را به ديوار و انبياء را به خشت هايى همانند كرده كه ديوار از آنها ساخته شده و خود را آخرين خشتى دانسته است كه ديوار نبوت به واسطه آن به نحو كامل پايان پذيرفته است كه ديگر بعد از وى نه رسولى خواهد بود، و نه نبى (حديث نبوى اين است:«مثلى فى الانبياء كمثل رجل بنى حائطا فاكمله الالبنة واحده فكنت انا تلك اللبنة فلا رسول و لا نبى بعدى»[۱۵]
همانا نبوتی که باوجود رسول الله(ص) قطع شده آن فقط نبوت تشریعی است نه مقام نبوت پس هیچ شرع نیست که ناسخ شرع رسول (ص) باشد و هیچ حکم دیگری در شرع ایشان اِضافه نخواهد شد. معنای قول نبی(ص) که رسالت و نبوت قطع شده پس هیچ رسولی و هیچ نبی بعد از من نیست، اینست یعنی هیچ نبی ای بعد از من نیست که مخالف شرعیت من باشد بلکه اگر نبی ای باشد تحت حکم شرع من خواهد بود و هیچ رسولی بعد از من نیست یعنی بعد از من هیچ نبی ای نمی تواند شریعت بیاورد پس این آنچیزی است که قطع شده و در آن بسته شده، نه اینکه باب مقام نبوت قطع شده باشد [۱۶]
نقد:
عصمت مقامی است که از ناحیه خداوند اعطا می شود که به سبب آن فرد گناه و سهو و اشتباه نمی کند یعنی چه عمدی و چه سهوی عمل نادرست انجام نمی دهد. که البته لازمه یک نماینده و سفیر الهی است چون اگر او عمدا و سهوا مرتکب عمل نادرست شود نقض غرض از برای حق تعالی محسوب شده و سبب انحراف مردم می شود.
مثلا اگر سهوا دستوری را اشتباه بیان کنند مردم به انحراف می افتند و اگر عمدا خلاف دستور عمل کنند اعتماد مردم از او سلب می شود.و ادله قرآنی و حدیثی زیادی در عصمت ائمه علیهم السلام وجود دارد . که به راحتی می توان به آنها دسترسی یافت.
یکی از آسیبهای تصوف این است که شیخ آنها میگوید که سخن پیامبر(ص) را بیان میکند، اما وقتی از او سند میخواهید میگوید که در عالم رؤیا به من الهام شده است؛ لذا نمیتوان اینها را تأیید یا رد کرد؛ در حالی که فقیه دارای کتاب و منبع خاصی است که همه میتوانند آن را مورد سنجش قرار دهند.
میرزای قمی در مورد این ادعا مینویسد:«اکثر این سخنهای او همان معنی نبوّت و رسالت است که به الهام اِلهی سخن میگوید و ظاهر قول او این است که من نبی هستم و رسول نیستم، ولکن وارث علم اویم، از برای این است که او را تکفیر نکنند، باوجود اینکه از کلمات دیگر او در آن کتاب ادّعای نبوّت عامه میرسد که به نبوّت خاصه خود قائل نباشد، و خود را خاتم اولیا میداند و ادّعا کرده است که جمیع انبیا اجتماع کردند و آمدند در نزد من از برای تهنیت من اینکه من خاتم اولیا هستم.» [۱۷]
نفی خاتمیت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، امری رایج در بین سران صوفیه است. زیرا آنها برای اثبات ولایت و رهبری خود نیاز به باز بودن مسیر ادعای نبوت دارند و خاتمیت قطعی نبوت، سدی محکم در برابر آنها می باشد. از همین رو به لطائف الحیل سعی در استحاله معنای خاتمیت و یا انکار آن نموده اند.
گمان میکنند که تاویل خاتم النبیّین اینست که او آخرین نبی باعتبار بعثت است. در این چه فضیلتی است؟ و در این، چه مطلب علمی است؟ این تاویل جهلاست [۱۸]چگونه سران تصوف بر خلاف عموم مسلمین معتقدند که نبوت تبلیغی خاتمه نیافته است؟
در حالی که بنابر نقل صحیح فریقین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در میان امت خود کتاب و عترت را باقی گذاشتند و آنها را به امت خود معرفی کردند و فرمودند: تا زمانیکه به هر دو (قرآن و عترت) متمسک باشید، هرگز گمراه نخواهید بود. پس اگر هدایت در تمسک به این دو (قرآن و عترت) باشد، امت اسلامی از نبوت تبلیغی بی نیاز خواهد بود چونکه هدف تبلیغ (که هدایت است) با تمسک به قرآن و عترت یافت می شود. عترت طاهره مشعل حق و مناره های توحیدی هستند که علوم و مقامهای آنها، امّت را از بعثت انبیاء تبلیغی، بی نیاز می کند. همچنین علماء امت که بعد از تفقه در دین، به امر تبلیغ مأمورند، امت را از هر نبوت تبلیغی بی نیاز می کنند.
خواب صوفیه در یافتن مرشد
در رساله «سعادتیه» که از انتشارات فرقه گمراه گنابادی است،[۱۹]، اولین قطب گنابادی یعنی «سلطان محمد» برای یافتن مراد و قطب خویش از راه خواب هدایت شده است به این نحو که سلطان محمد، شبی حضرت علی(ع) را در خواب میبیند که به او قدحی آب داده و او تا آخر آب قدح را مینوشد، پس از آن خود را به «محمد کاظم تنباکوفروش» بیسواد اصفهانی(سعادت علیشاه) رسانده و چون چهره او با خواب سلطان محمد مطابق بوده است، پی به حقانیت او برده و مرید او شده است. همچنین شیخ گمراه کرج مردانی نیز در شرح حال خود نوشته است، در خواب چهره رضا علیشاه را دیده و به سمت گناباد رفته و به مراد و قطب خود رسیده است.
نقد:
امام صادق(ع) با قاطعیت اعلام کرد صوفیان و افرادی که به آنها متمایل هستند، دشمنان ما اهل بیت محسوب میشوند و امام رضا(ع) با تیزبینی فرمودند کسی به تصوف قائل نمیشود مگر از روی مکر و خدعه، ضلالت و گمراهی و یا جهل و حماقت ولی حاکمانی نظیر معاویه و مأمون عباسی به تقویت این تفکر انحرافی پرداختند.
از امام رضا(ع) نیز روایاتی در نکوهش صوفیه وارد شده است که فرمود:«مَن ذُکرَ عِندَه الصوفیه و لَم یُنکرهم بِلسانه و قلبِه فلَیسَ منّا و مَن اَنکَرهم فَکانّما جاهَد الکُفّار بَینَ یدی رسول الله.» امام رضا(ع) میفرمایند: «هر کس نزد او از صوفیه سخنی به میان آید و با زبان و دل آنها را انکار نکند از ما نیست و هر کس ایشان را انکار کند مانند این است که در حضور رسول خدا (ص) با کفار جهاد کرده است.» [۲۰]
بسيارى از صوفيان عقيده دارند كه قطب را بايد از طريق خواب!(يا بدل افتادن!) شناخت و به او سر سپرد و از اين رو اهميت زيادى به خواب مى دهند و خوابهاى خود را با آب و تاب زيادى به نام«واقعه»(يا مكاشفه) در مجالس نقل مى كنند و چون زياد به خواب عقيده مندند، خواب هم زياد مى بينند! و چون فعاليت «قوّه وهميه» در آنها زياد است، اين امر كمك زيادى به خوابهاى عجيب و غريب آنها مى كند.
عامل اصلی اين است كه آنها معيار روشنى براى شناخت رهبر و پیشرو خود ارائه نمى دهند. فى المثل يكى از معيارهاى مهم آنها «مكاشفه» است و خواب و رويا را نوعى مكاشفه مى دانند، لذا بسيارى از آنها براى شناخت قطب و مرشد خويش پناه به خواب و رؤيا مى برند و ناگفته پيدا است كه نتيجه چنين معيار سنجشى چه خواهد بود.
امام خمینی(ره) نیز در کتاب«چهل حدیث» در خصوص علم ستیزی دراویش مینویسد:«چون دست دراویش از علوم تهی است،علم را خار طریق و اهل علم را شیطان راه سالک میشمارند. این افراد فهمیده یا نفهمیده پارهای از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بیچاره داده و گمان کردهاند به لفظ مجذوب علی شاه یا محبوب علی شاه حال جذبه و حب دست میدهد و گاه وقاحت را از حد گذرانده و خود را دارای مقام ولایت کلّیه دانستهاند که منشأ آن تکبر، جهل و بی استعدادی آنان است.»[۲۱]
«علامه طباطبایی» در تفسیر المیزان میفرمایند:«صوفیه برای سیر و سلوک آداب و رسوم خاصی را که در شریعت وجود نداشت به وجود آوردند و راههای جدیدی را پیوسته به آن افزوده و شرع را کنار گذاشتند. تا این که به جایی رسیدند که شریعت را کنار گذاشته و در محرمات غوطهور شدند و واجبات را ترک کردند و در آخر منتهی به تکدی و استعمال بنگ و افیون شدند که این حالت، آخرین حالت تصوف است که مقام فنا نامیده میشود.»[۲۲]
خواب صوفیه و ادعای مهدویت
سید محمد نوربخش :نوربخشیه، فرقهای مذهبی _ صوفی منتسب به محمد بن عبدالله نوربخش (۸۶۹ق) در اصل قائنی از پدری از سادات و مادری ترک است که گویند همراه سید محمد فلاح شاگردی ابنفهد حلی را داشت، گرچه در اینباره تردیدهایی وجود دارد .این فرد در نوشتاری با عنوان «رسالة الهدی»، ادله مهدی بودن خود را بیان کرده که از جمله آنها به خواب استناد کرده است. او مینویسد: عمدة الواصلین و قدوة ارباب المکاشفة بالیقین خلیل الله بن رکنالدین بغلانی گفت: رسول خدا را دیدم که به مردم خطاب میکرد: بیایید و با فرزند من بیعت کنید. و با دست اشاره به تو میکرد و آنان یقین داشتند که او همان مهدی موعود است. [۲۳]
نقد:
اندیشه مهدویت و منجی موعود در تصوف پیش از آنکه آموزهای نبوی و یک باور دینی باشد، آموزهای عرفانی و دارای ابعاد تکوینی، تشریعی و سلوکی است. مهدی نزد اهل تصوف ولیّ است و افزون بر این در میان اولیاء مقام و جایگاه ویژه ختم ولایت را دارد. وجود اصطلاحاتی چون خلیفه الله، قطب، قطب الاقطاب، جام جهاننما، غوث اعظم، ولیّ کامل، خضر راه، پیر کامل و برخی دیگر از این دست تعابیر رایج در فرهنگ و زبان صوفیان ناظر بر مهدی و مهدویت است.
صوفیان برای قطب جایگاه و منزلتی همانند امامت تعریف می کنند و به وضوح در آثار اقطاب و مشایخ و پیروان آنان نمایان است. برای مثال بیان می کنند که: «اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف یکسان است! ویا میگویند: قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است.»[۲۴] صوفیان با این سخنان، قائل به مهدویت نوعیه هستند و با این حساب به تعداد امامان در هر عصر و زمانی اضافه می گردد !!!! و اقطاب خود را از جنبه نیابت که از حضرت دارند مهدی ظلی و تبعی و هدایت یافته دانسته اند .
در جواب ایشان باید گفت : این توجیه ناتمام است زیرا روایت بسیاری، بر مهدی و هادی بودن ائمه دلالت دارد و به هیچ وجه هدایت ظلی و تبعی اقطاب صوفیه از آن به دست نمیآید. آیا صوفیه گنابادی برای اثبات ادعای خود دلیل نقلی یا عقلی در اختیار دارند؟ و آیا صرف ادعا کفایت میکند؟ رویکرد و شگرد صوفیه این است که اوصاف بلند ائمه را به خود نسبت میدهند و بدون دلیل آن را آن قدر تکرار میکنند تا بهعنوان اصلی بدیهی پذیرفته شود.
در صورتی که امامان درباره وضعیت مردم در عصر غیبت فرمودند: «به فقها و علما و فقهای جامع الشرایط مراجعه کنید» و نفرمودند: «به اقطاب صوفیه مراجعه کنید» .
نگاه صوفیه به اقطاب، با نگاه تشیع به نواب عام ولی خدا متفاوت است. شیعیان بنا بر فرمان و دستور حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) مرخص هستند که به فقیه عادل رجوع کنند و هر کدام از ایشان را اعلم و با تقوا یافتند از وی در مسائل دینی تقلید نمایند. اما صوفیان، اگر قطب را امام زمان بدانند که از دایره ی تشیع و حتی اسلام خارجند و اگر وی را ولی فقیه و نماینده امام بشمارند، باز راه انحراف و باطل را در پیش کشیدهاند چرا که بسیاری از اقطاب ایشان، یک روز هم دروس دینی را مطالعه نکردهاند.
چرا شما صوفیان بدون تفکر و تعقل، راهی را میروید که جز باطل و هوی و هوس چیزی نیست، شما که خودتان را شیعه و محب اهلبیت (علیهمالسلام) میدانید چرا از فرمایشات و سخنان آنان اطاعت نمیکنید تا هدایت شوید.
صوفیه و ادعای رؤیت خداوند در خواب
ابن عربی ادعاهای زیادی داشت ازجمله ادعای رؤیت خداوند متعال را داشت و میگفت: «من در مدّت نه ماه اکل و شرب نکردم و هر وقت که خوان طعام در نزد من حاضر میکردند که چیزی را بخورم، خدا مجسّم میشد در پیش روی من و به من میگفت که: آیا تو چیزی میخوری و حال آنکه مشاهده میکنی مرا؟ پس من سیر شدم بدون آنکه چیزی بخورم!» [۲۵]
نقد:
در بحث رؤیت خداوند چند مسئله باید مورد بررسی قرار گیرد .
۱-مراد از رؤیت خدا، دیدن خدا است.[۲۶] آنچه در مسئله رؤیت خدا محل بحث و گفتگو قرار گرفته است، دیدن خدا با چشم سر است، نه معانی و اقسام دیگر.[۲۷]
۲- اندیشه دیدن خدا توسط برخی از یهودیان و مسیحیانی که تظاهر به اسلام میکردند مانند کَعْبُ الاَحْبار به احادیث و مباحث اسلامی وارد و توسط برخی از فرقههای اسلامی استدلالهایی از قرآن و روایات در توجیه و تأیید آن ارائه شد.[۲۸] از دیدگاه آیت الله سبحانی تمام احادیث مرتبط با رؤیت خدا توسط مسلماننماهای یهودی و مسیحی وارد منابع روایی مسلمانان شده است. اعتماد به[۲۹] ظواهر آیات و روایات که روش اهل حدیث و حَشْویه بوده است، عامل دیگری برای رواج باور به رؤیت خدا در میان مسلمانان ذکر شده است.[۳۰] روایات منقول از ائمه اطهار(ع) دلالت دارند که خداوند با چشم ظاهری دیده نمیشود.[۳۱]
۳-آیات زیادی وجود دارد که روئیت خداوند را ناممکن دانسته اند . از جمله آیات : «انعام، ۱۰۳؛ اعراف، ۱۴۳؛ نساء، ۱۵۳؛ فرقان،۲۱» از نظر عقل نيز اين مطلب قابل اثبات است، زيرا لازمة رؤيت و ديده شدن خدا جسم بودن، مكان داشتن، جهت داشتن و داراي اجزا بودن مي باشد، حال اگر ما بگوييم خدا ديده ميشود، در اين صورت بايد بگوييم، خداوند جسم و ماده است و جسم بودن و مادي بودن با نيازمند بودن و مركب بودن ملازم است، نتيجه اين ميشود كه آنچه را كه ما خدا فرض كردهايم، خدا نباشد، بلكه مثل خود ما جسم و مركب و محتاج به اجزاء و نيازمند به مكان باشد.
۴- صوفیه جهت مشروعیت بخشیدن به مبانى فکرى و عقیدتى خود و اثبات حقانیت اعتقاداتشان، احادیثى از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) مخصوصا على(ع) نقل کردهاند، مبنى بر این که مکتب تصوف از سوى آن بزرگواران مورد تأیید بوده و حتى مردم را به تصوف تشویق مىکردهاند.
نقل کرده اند که رسول خدا(ص) فرموده است: «من اراد اَن یجلس مع اللّه فلیجلس مع اهل التصوف؛[۳۲] هر کس بخواهد با خداوند مجالست داشته باشد باید با متصوفه مجالست و مؤانست کند.».
در جواب باید گفت : اولاً: بنا به تصریح اکثر دانشمندان و علماى اسلامى و حتى بعضى از صوفیه، واژههاى صوفى و تصوف از اواخر قرن دوّم هجرى مصطلح گشتهاند و در زمان رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این واژهها اصلاً رایج و مرسوم نبوده است.[۳۳]
ثانیا: عده اى از خود صوفیه، مانند دکتر اسداللّه خاورى نیز که از طرفداران سرسخت سلسله معروف ذهبیه است، جعلی بودن این احادیث را تصدیق نمودهاند.[۳۴]
ثالثا: کتاب هاى «عوالى اللئالى» و «المجلى» تألیف ابن ابى جمهور احسائى که این احادیث را نقل نمودهاند اعتبار چندانى ندارند و اشخاص و علماى بزرگى هم چون علامه مجلسى(رض) نویسنده این کتابها را به صوفىگرى متهم ساختهاند.[۳۵] حتى دکتر خاورى نیز متن این کتابها را معتبر نمىداند.[۳۶]
رابعا: اگر این احادیث صحت داشت، در کتابهاى معتبر حدیثى فریقین مىآمد. وانگهى با وجود این احادیث صحیح معتبر! ائمه هدى(ع) که فرزندان خلف آن دو بزرگوارند و در حکم «کلهم نور واحد» هستند به هیچ وجه بر خلاف دستورهاى آنان سخنى بر زبان نمىراندند. در حالى که احادیث قابل توجهى از طرف ائمه(ع) در مذمت صوفیه و تصوف و مخترع آن «ابوهاشم کوفى» وارد شده است .
خامسا: در بعضى از کتابهاى صوفیان سخنانى از مشایخ آنان نقل شده است که شباهت بسیار زیادى به احادیث فوق از ائمه(ع) دارند.۳۷] این مسئله این احتمال را تقویت مىکند که چه بسا احادیث منقول از معصومین(ع) نیز، از بزرگان خود آنان است که بعدا و به تدریج به پیامبر خدا(ص) و على(ع) نسبت داده شده اند.
نتیجه:
صوفیه فرقهای انحرافی است که پیوسته امامان معصوم علیهم السلام بر مخالفت خود با جریانهای گوناگون آن به دلیل منافات داشتن با روح اسلام ناب به مخالفت برخاسته و صراحتا این جریان و سران آن را مورد رد و انکار قرار دادهاند. یکی از زمینههای انحرافی تصوف سوء استفاده آنان از رؤیا و تعبیر رؤیا است. منابع ترویجی تصوف آکنده از نقل خوابهایی در وصف مشایخ و بزرگان این فرقه است که به استناد این رویاها برای آنان کرامتتراشی کرده و به استناد رویاهایی که نقل کردهاند، تلاش کردهاند جایگاه ویژهای را به افراد یا باورهای این فرقهی انحرافی ببخشند. در این مقاله به نمونه هایی از این خوابها اشاره کردیم که به عنوان مشتی از خروار، گویای حقیقتی است که در این فرقه غالی اتفاق میافتد.
[۱] – عارف و صوفی چه میگویند؟، میرزا جواد تهرانی، ص ۳
[۲]– ذهبیه تصوف علمی-آثار ادبی ، اسدالله خاوری، ص ۱۱
[۳] – رک:تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، گولپینارلی، ص۳۰به بعد
[۴] -دکترزرینکوب ، تصوف درایران
[۵] – فلسفه ی عرفان، یحیی یثربی ص۱۷۱ به بعد
[۶] – تصوف ایرانی در منظر تاریخی آن،عبدالحسین زرینکوب، ص۵۹
[۷] -ر.ک.مقاله «بررسی تطبیقی خواب ورویا در اندیشه های قرآنی و مثنوی مولانا»محمدرضا اسعد ،مجله ادبیات تطبیقی،سال سوم،ش ۱۱،ص۲۹-۵۸
[۸] -ديع الزمان فروزانفر، سال ۱۳۶۷، جلد چهارم، ص ۱۸۳
[۹] – افلاکی، شمسالدین احمد، مناقب العارفین، نشر دنیای کتاب، تهران، ۱۳۶۲، ج ۲، ص ۷۶۷).
[۱۰] – ابن عربی، محیالدین، فصوص الحکم، نشر الزهرا، ۱۳۶۶ ه ش، ص ۴۷
[۱۱] -ر.ک. هدايةالامم، ص نه و يكصد و پنجاه وچهار
[۱۲] – بنعربی، بیتا، ج۱ :۶۰۷)
[۱۳] – طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، نشر جامعه مشهد، چاپ اول، ۱۳۴۸ ه ش، ص ۲۹۳
[۱۴] – گیلانی، میرزا ابوالقاسم (میرزای قمی)، سه رساله در نقد عرفان، مقدمه حسین لطیفی، نشر بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، ۱۳۸۴، ص ۲۰۷
[۱۵] -فتوحات مکی
[۱۶] – الفتوحات المکیه(عثمان یحیى)، ج۱۱، ص: ۲۵۱
[۱۷] – ابن عربی، محیالدین، الفتوحات المکیه، نشر دارالفکر، ج ۱، ص ۳۳
[۱۸] – اهر، میرزا، عرفان ختم نبوت، لندن، ایدیشنل ناظر اشاعت و وکیل انتصنیف، ۱۹۸۵ میلادی، ص ۳۵
[۱۹] -رساله سعادتیه ، ص ۸۱
[۲۰] – سفینه البحار، ج۲، ص۵۷
[۲۱] – چهل حدیث، امام خمینی، ص۸۳
[۲۲] – محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۵، ص ۲۸۲، قم: انتشارات مؤسسه نشر اسلامی، بیتا)
[۲۳] – جعفریان: ۳۶۱
[۲۴] – آزمایش، مصطفی، مجموعه مقالات فصلنامه عرفان ایران، تهران، انتشارات حقیقت، چاپ اول، ۱۳۷۹، ش۷ ص۳۳- ۳۴.
[۲۵] – گیلانی، میرزا ابوالقاسم (میرزای قمی)، سه رساله در نقد عرفان، مقدمه حسین لطیفی، نشر بنیاد پژوهشهای اسلامی، مشهد، ۱۳۸۴، ص ۲۰۸
[۲۶] -ذاکری و دیگران، «رؤیت»، ص۷۹۹
[۲۷] -سبحانی، رؤیة الله فی ضوء الکتاب و السنة و العقل الصریح، ص۲۶و۲۷؛ سبحانی، الالهیات، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۱۲۷؛ بهبهانی، رؤیة الله بین التنزیه و التشبیه، ۱۴۲۶ق، ص۱۶.
[۲۸] -نگاه کنید به: سبحانی، الهیات، ۱۴۱۲ق، ج۲، ص۱۳۸و۱۳۹؛ سبحانی، رؤیة الله فی ضوء الکتاب و السنة و العقل الصریح، ص۱۵-۲۴؛ بهبهانی، رؤیة الله بین التنزیه و التشبیه، ۱۴۲۶ق، ص۹۹ و ۱۰۰.
[۲۹] -گاه کنید به: سبحانی، رؤیة الله فی ضوء الکتاب و السنة و العقل الصریح، ص۱۶.
[۳۰] -هبهانی، رؤیة الله بین التنزیه و التشبیه، ۱۴۲۶ق، ص۹۸، ۱۰۱ و ۱۰۲.
[۳۱] -نگاه کنید به: کلینی، کافی، ۱۴۰۷ق، باب ابطال الرؤیة، ج۱، ص۹۵-۱۱۰؛ شیخ صدوق، التوحید، ۱۳۹۸ق، باب ما جاء فی الرؤیة، ص۱۰۷-۱۲۲.
[۳۲] – گنابادى، رساله رفع شبهات، ص ۶۰؛ طرائق الحقائق، ج ۱، ص ۱۹۴.
[۳۳] – ابن جوزى، تلبیس ابلیس، ص ۱۹۹؛ الرسالة القشیریه، ص ۳۴؛ دکتر غنى، تاریخ تصوف در اسلام، ج ۱، ص ۲۴.
[۳۴] – خاورى، همان، ج ۱، ص ۴۳؛ مکارم شیرازى، جلوه حق، ص ۷۹.
[۳۵] – بحارالانوار، ج ۱، مقدمه دوّم، ص ۱۵۰
[۳۶] – خاورى، همان، ج ۱، ص ۴۳؛ مکارم شیرازى، جلوه حق، ص ۷۹.
[۳۷] – بونعیم اصفهانى، حلیة الاولیاء، ج ۱۰، ص ۳۸۵