دانلود کتاب تعبیر خواب یونگ
دانلود متن کامل تحلیل رویا و تعبیر خواب کارل گوستاو یونگ
«تحلیل رویا» که به تعبیر خواب یونگ هم مشهور است، در حقیقت مجموعهای از سخنرانیها و تدریسها و درسگفتارهای یونگ است که در قالب یک کتاب منتشر شده است.
جهان بینی یونگ، مبتنی بر اصالت تجربه(پوزیتویسم) و نیز نسبیگرایی است که هم تجربهگرایی و هم نسبیگرایی منتقدان بسیاری را به ویژه در میان عالمان دینی دارد.
یونگ و استادش فروید، نظریات و ایدههایی را مطرح میکردند که هم به درستی آنها را اثبات نکردند و هم خود این نظریهها در گذر زمان دستخوش دگرگونی هایی شدند. همین سبب شده است تا نوشتههای آنان اغلب حاوی مفاهیمی شکل نیافته، ناقص، رهاشده و حتی متناقض باشد.
آثار یونگ
کتاب تحلیل رویا
تحلیل رؤیا (گفتارهایی در تعبیر و تفسیر رؤیا) ( Dream analysis: notes of the seminar given in 1928 – 1930) یکی از مهمترین آثار کارل گوستاو یونگ است. این کتاب که حاصل درسگفتارهای ترم زمستانی ۱۹۲۸ و تابستانی ۱۹۲۹ است، ابتدا به انگلیسی و سپس آلمانی منتشر شدهاست. کتاب تحلیل رویا با نامهای مختلف توسط ناشران متعددی به زبان فارسی نیز منتشر شده است. میتوان گفت در تعبیر خواب، این کتاب، یکی از مهمترین کتابهای منتسب به یونگ است که مورد استفاده قرار میگیرد.
کتاب تحلیل رویای کودکان
تحلیل رویای کودکان (Children’s Dreams: Notes from the Seminar Given in 1936-1940) یکی از آثار کارل گوستاو یونگ است که شامل درسگفتار سمینارهای ۱۹۳۶–۱۹۴۰ وی میباشد و در ۱۹۸۷ به آلمانی منتشر شد.
کتاب انسان و سمبولهایش
- کندوکاو در ناخودآگاه
- اساطیر باستانی و انسان امروز
- فرایند فردیت
- نمادگرایی در هنرهای تجسمی
- وجود نماد در درون تجزیه و تحلیل فردی
انسان و سمبولهایش نام کتابی فلسفی از کارل گوستاو یونگ میباشد که به زبانهای بسیاری ترجمه شدهاست. یونگ در این کتاب به نقش فرهنگ و اساطیر هر ملت در شخصیت افراد تشکیلدهندهٔ آن جامعه میپردازد و مفهوم کهنالگو را مطرح میکند. پس از مرگش این کتاب در سال ۱۹۶۴ به چاپ رسید. این کتاب به زبان فارسی نیز ترجمه شده و انتشارات امیرکبیر منتشر کرده است. فصول کتاب به شرح فوق آمده است.
در این کتاب فقط شرح مختصری بر نظریات یونگ مانند کهنالگو و… آمده است. در حقیقت این کتاب جز آثار اصلی یونگ نیست و انتشار آن در جهت آشنایی بیشتر مردم با افکار او بوده است.
کتاب خاطرات، رؤیاها، تفکرات
کتاب خاطرات، رؤیاها، تفکرات، کتابی است که توسط آنیتا جعف، منشی کارل یونگ، نگاشته شد، اما به دلیل آنکه اگر این کتاب به عنوان یک زندگینامه از کارل یونگ معرفی میشد، فروش بیشتری میداشت در نتیجه این کتاب نیز به کارل یونگ نسبت داده شده اما نوشتۀ یونگ نیست.
این کتاب نیز به زبان فارسی ترجمه شده است.
مهمترین نقدها و اشکالات یونگ
بر یونگ و نظریاتش اشکالاتی وارد است که برخی از مهمترین آنها عبارتند از:
- یکی از مهمترین نقدها به یونگ، فروکاهش دین در حد امری روان شناختی است. اریک فروم بر این امر تصریح دارد: یونگ دین را تا حد پدیدهای روان شناسی پایین میآورد و در عین حال ناهشیار را تا حد پدیدهای دینی ارتقا میدهد. پالمر نیز تقریبا همین دیدگاه را در مورد یونگ دارد و تحلیل روان شناختی وی را نوع خاصی از تقلیل گرایی به نام «اصالت روان شناسی» میداند که دین را صرفا به پدیدهای ذهنی تقلیل میدهد.
- تقلیل خدا، به خدای درون و نگرش تجربهگرایانه و پوزیتویستی و مادی به رویا و مفاهیم ماورای طبیعی رویا مانند خدا که فرقههای جدید مانند تفکر نوین، از این دیدگاه یونگ بهرۀ زیادی میبرند.
- نقد گلاور (Glover)، روانکاو انگلیسی: صورتهای ازلی یونگ مشتی مفروضات فلسفی اثباتنشده است.
- گلاور: روانشناسی یونگ گامی است به عقب در جهت ذهنی کردن روانشناسی و توجه به داستان از مد افتاده دروننگری.
- مفاهیمی مانند ناهشیار جمعی و کهن الگوها که محور نظریه یونگ را تشکیل میدهند به دشواری قابل آزمایش بوده و از تجربیات درونی خود یونگ به دست آمدهاند که قطعا به سختی میتوانسته آنها را به دیگران منتقل کند چه رسد به اثبات و آزمایش آن.
دربارۀ نویسندۀ کتاب
کارل گوستاو یونگ در ۲۶ ژوئیه ۱۸۷۵م.(تقریبا ۱۵۰ سال پیش) در کسویل سوییس متولد شد. او فرزند دوم خانواده و تنها پسر یک کشیش پروتستان انجیلی اصلاحطلب سوییسی بود و خانواده او غرق مذهب بودند. هشت عمو و پدربزرگ مادری یونگ همگی کشیش بودند. او در جایی خود را نسبتاً سوئیسی میداند زیرا قدمت ملیت سوئیسی خانوادهاش به صد سال نمیرسد. اولین زمین بازی یونگ گورستان کلیسا بود. فرزند اول خانواده کمی پس از تولد از دنیا رفته بود. ششماهه بود که خانواده به روستای دیگری به نام لوفن در نزدیکی مرز آلمان و فرانسه آبشارهای راین نقل مکان کرد. پس از آن به کلاین هونینگن، روستای کوچکی در نزدیکی بازل و در ساحل راین رفتند.
وقتی یونگ ششماهه بود، پدرش به عنوان کشیش در یک کلیسای مرفه تر در لاوفن منصوب شد. اما تنش بین والدینش رو به افزایش بود. ماردش امیلی یانگ زنی غیرعادی و افسرده بود. او زمان قابل توجهی را در اتاق استراحت خود میگذراند و میگفت شبها در آنجا ارواح به ملاقاتش میآیند.
یونگ به مدرسه ای روستایی میرفت و از نظر هوشی بسیار از همکلاسیهایش پیش بود. او از بودن در کنار سایر کودکان لذت میبرد، اما دوستی با آنها برایش آسان نبود، چون تنها بازی کردن را دوست داشت. از ۱۱ سالگی به مدرسه ای در بازل رفت، ولی در آنجا هم هرگز خوشحال نبود. پسران دیگر او را عجیب و غریب میدانستند و سر به سرش میگذاشتند. درسها هم همیشه از نظر او خسته کننده بودند و وقتش را تلف میکردند.
یونگ در دوازده سالگی به دلیل بیماری صرع که دورههایی از حالت غش را منجر میشد به نحوی از رفتن به مدرسه شانه خالی میکرد، اما بعدتر از این سرگیجه و غش و ضعف خلاص شد.
خدای درون، مبنای جنبش های انحرافی جدید
گفته های یونگ در باره خداوند ما را به این نتیجه میرساند كه یونگ نسبت به موجودیت یك خدای برین لاادری است. هر گاه او از خدا سخن می گوید قاعدتاً منظورش تصویر خداست نه خداوندگار عالم. جملات یونگ بیانگر یك واقعیت است، یعنی فردی خاص، در این مورد خود یونگ، تجربه روانی خاصی را پشت سر گذاشته است و اینكه، این تجربه « خدای درون » است، خدای مشخص، بلاواسطه، و بیچون و چرا. این تجربه است كه وجود خدا را به عنوان واقعیتی روانی اثبات می كند و بنابراین، جمله « خدا وجود دارد » را به حقیقی روانشناختی تبدیل می كند. پس « شناخت خدا » حقیقت روانی این تجربه را تصدیق میكند.
انتساب شر به خدا
از آنجا كه یونگ خدا را یك كهن الگو می داند، بر اساس اصل تضاد ادعا می كند كه ماهیت كهن الگویی او نمی تواند فقط خیر و نیكی باشد . « خدایانی كه در آگاهی پدیدار می شوند، نمیتوانند فقط خوب باشند، زیرا لازم است به شر نیز به اندازه ی خیر اندیشید، زیرا نیك و بد در نهایت چیزی جز گستره ی آرمانی و انتزاعی كاركرد آدمی نیست و هر دوی آنها به زیر و بم و سایه روشن حیات تعلق دارند. در تحلیل نهایی خیری نیست كه نتواند شر تولید كند، و شری كه نتواند خیر به بار آورد. او كلیسا را محكوم میكند به اینكه سویه تاریك خدا، یعنی ابلیس را كنار نهاده است.
نظر متخصصین
یونگ گرچه روانشناسی مسیحی است و در مسیحیت خود نیز تعلق خاطر فراوانی داشته و دین را قبول دارد و حداقل از فروید جلوتر است، اما بازهم در تعبیر خواب، نگاهی مادیگرایانه و صد در صد تجربی به رویا دارد. وی رویاهای غیبی و ماورایی را به مفاهیمی تجربی تفسیر میکند.
بنا بر این تعبیر خواب یونگ برای مخاطبانی که به تاثیر امور غیر مادی بر رویا معتقدند؛
برای کسانی که معتقدند رویا یکی از اجزای نبوت است و خداوند به واسطه رویا، پیامهایی را برای انسانها مخابره میکند؛
برای کسانی که بر اساس روایات صحیح معتقدند جنها نیز میتوانند در رویا تاثیر داشته باشند؛
برای کسانی که اذکار اهل بیت علیهم السلام برای آرامش در خواب و رفع کابوس را استفاده میکنند و واقعا نتایج مثبت آن را تجربه میکنند؛
برای کسانی که رویاهای صادقهای میبینند که با شفافیت کامل خبر از اخباری حقیقی همچون شفای از بیماری و … میدهد؛
و برای کسانی که معتقدند اموات و مردگان از طریق رویا با زندگان یک ارتباط حقیقی برقرار میکنند؛
نمیتواند معتبر باشد.
تعبیر خواب یونگ این گونه نیست که صد در صد مردود باشد، اما به طور تقریبی میتواند برای ده درصد از رویاها مورد استفاده و استناد قرار بگیرد.
نظر استاد طباطبایی، کارشناس الهیات معاصر و تعبیر خواب
پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) میفرماید : «مَنْ لَمْ یُؤمِنْ بِالرُّؤْیَا الصَّادِقَهِ فَاِنَّهُ لَمْ یُوْمِنْ بِاللّهِ وَ رَسوُلِهِ»؛ کسی که درستی خوابهای صادقه را باور نکند، به خدا و رسول خدا (ص) ایمان نیاورده است.
یونگ از کسانی است که رویای صادقه را قبول ندارد. وی با نگاهی از پیش تعیین شده به مسئله خواب نگریسته و آن را مطابق با شخصیت فردی و اجتماعی، نوع تحصیلات، جنسیت و تحصیلات فرد میداند. در واقع وی تحلیل رویا را با توجه به مؤلفههای فوق در قالب روانشناسانه و ضمیر ناخودآگاه فرد و به اصطلاح، سرشت روحی و روانی وی تعبیر کرده و آن را از تخیلات (و نه واقعیات) دست نیافتنی او در عالم واقع میداند و میان رویا و عالم غیب، پیوندی قائل نیست.
یادآوری این نکته ضروری است که یونگ در تحلیلهای خود از موضوع تعبیر نیز، نظرات خود را قاطع و به نحو یقینی مطرح نمیکند و حتی تناقضاتی نیز در این نظرات وجود دارد. به نظر میرسد هدف نداشتن در تعبیر و مشخص نبودن آن سبب شده تا یونگ رویا را بخشی از کنش روانی غیر ارادی بداند و رویاهای بد و منفی را ناشی از صفات بد، بی منطقی، اخلاق مشکوک و ناهنجار و پوچی در نظر بگیرد. در صورتی که بسیاری از رویاها عکس این موضوع را ثابت مینمایند. حتی از نظر تجربه نیز، بسیاری از خوابها حامل هشدار، یا بشارتی هستند که شخص را به درستی راهنمایی کرده و آگاه مینمایند.
امام صادق (ع ) فرمود: اَلرُّؤْيَا عَلَى ثَلاَثَةِ وُجُوهٍ بِشَارَةٍ مِنَ اَللَّهِ لِلْمُؤْمِنِ وَ تَحْذِيرٍ مِنَ اَلشَّيْطَانِ وَ أَضْغَاثِ أَحْلاَمٍ. یعنی خواب دیدن بر سه گونه است: بشارتی از خدا برای مؤمن، و ترساندنهایی از سوی شیطان و خوابهای پریشان. و من الله التوفیق.
نظر استاد امینیان، معبر برجسته و کارشناس علوم دینی
یونگ براي اثبات جايگاه رويا در زندگی آدمی ابتدا به اثبات ناخودآگاه می پردازد و معتقد است بدون درك و تاييد ناخودآگاه نمی توان به اهميت خواب و رويا پی برد. در واقع از نگاه يونگ، رويا فرزند خلف ناخودآگاه به شمار می آيد.
از سوی ديگر يونگ به نقش اصلاحگری روياها در زندگی افراد اشاره كرده و معتقد است ما بايد بيش از پيش به روياهای خود اهميت بدهيم زيرا روياها را میتوان به عنوان توصيفی خلاق و طبيعی از ناخودآگاه در نظر گرفت که بیانگر کل پیچیدگیهای ضمیر ناخودآگاه رؤیابین است.
کارل یونگ برای تعبیر و تحلیل و تفسیر رؤیا دو روش عینی و ذهنی پیشنهاد کرد. در روش عینی اگر رؤیابین اشخاصی را میبیند مفهوم دیگری ندارد و آن اشخاص دقیقاً همانهایی است که دیده میشوند. مثلاً مادر همان مادر و دوست همان دوست است. اما در روش ذهنی اشخاصی که به خواب فرد میآیند، در واقع قصد نشان دادن یک جنبه از وجود رؤیابین را دارند.
یونگ معتقد است پذیرفتن حقیقت رؤیا در روش ذهنی برای خواب بیننده سختتر از روش عینی است. اما در بیشتر مواقع رؤیابین به این حقیقت میرسد که شخصیتهای درون رؤیاهایش میتوانند نشاندهنده یک جنبه تائید نشده از وجودشان باشد. مثلاً اگر فردی خواب ببیند که از سوی یک قاتل دیوانه تحت تعقیب است، ممکن است در نهایت پی ببرد در اعماق وجودش به کشتن کسی متمایل است.
تحلیل و تبیین رویا از دیدگاه یونگ که برگرفته از اعتقادات اوست فقط از منظر روان شناختی و توجه به ضمیر ناخودآگاه انسان است. این نگاه به دلیل عدم توجه به تاثیر بعد روحی آدمی و ارتباط با عالم ماوراء، بسیار ناقص بوده و مسیر درستی را طی نکرده است.
در حقیقت با نادیده گرفتن خالق روح و اصلیتش در وجود آدمی و سیر آن در رویا، ارتباط و تاثیر پذیری روح آدمی با عالم ورای ماده و ..، از اموری است که تحلیل روان شناختی او را به خطا برده و طبعا تاثیر منفی آن در تعبیر خوابهای او مشهود است.
نظر استاد هاشمی، معبر برجسته و کارشناس تعبیر خواب
یونگ و داستان روح
کارل گوستاو یونگ در تابستان ۱۹۲۰ به انگلیس دعوت شد. میزبان و همکارش، که یونگ با نام آقای «آقای ایکس» به او اشاره میکند، آخرین کلبهٔ روستایی را که همچنان برای تعطیلات تابستان خالی بوده، به قیمت ارزانی رزرو میکند. این کلبهٔ جذاب در باکینگهامشر قرار داشت و آنها قصد داشتند تعطیلات آخر هفتهشان را در آن سپری کنند. یونگ اتاق طبقهٔ اول را انتخاب کرد. او در نخستین شب از اولین آخرهفته ای که آن جا بودند، بسیار خسته بود و خیلی زود خوابید.
اما از شب دوم به بعد، یونگ اصلاً نتوانست خوب بخوابد. هوا گرفته بود و بوی عجیبی در اتاق وجود داشت – ولی نمیتوانست بفهمد بوی چه چیزی است، از کجا میآید یا او را به یاد چه میاندازد. او فقط میدانست این بو حالتی طبیعی ندارد. یونگ با پنجرههای باز به تخت رفت ولی بو همچنان در اتاق باقی ماند – علیرغم هوای تازه که با «باد شب، آرام وارد اتاق میشد و آن را با عطر تابستان پر میکرد». این موضوع در طول اقامتش، به او اجازه نداد که استراحت شبانهٔ خوبی داشته باشد. آقای ایکس پیشنهاد کرد تا قبل از به تخت رفتن، کمی نوشیدنی بخورد – که تأثیر آرامش بخشی داشت ولی فقط به صورت موقت. یونگ که بیدار دراز کشیده بود، سعی میکرد بفهمد بو او را یاد چه میاندازد. در نهایت، تصویر زن پیری مبتلا به سرطان به ذهنش رسید که در بیمارستان، او را درمان کرده بود. بو او را یاد اتاق زن میانداخت.
در طول آخرهفته های بعدی، اتفاقات عجیبتری رخ داد: صدای چکهٔ آب میآمد ولی آبی در کار نبود؛ «چیزی به دیوارها کشیده میشد، مبلمان در جاهای مختلفی صدا میدادند، در گوشهها صدای خش خش به گوش میرسید. پریشانی عجیبی در فضا بود». یونگ متوجه شد که خدمتکاران هیچ وقت بعد از غروب خورشید در خانه نمیمانند. وقتی از آنها پرسید که آیا خانه مشکلی دارد آنها به او گفتند که این خانه روح زده است و تقریباً همه این را میدانند. یونگ به یاد میآورد که هفتهٔ پنجم «غیر قابل تحمل» بود: شب مهتابی زیبا و آرامی بود؛ در اتاق صدای خش خش، غژ غژ و کوبیدن در میآمد؛ از بیرون، قطراتی روی دیوارها میباریدند. حس کردم چیزی نزدیکم است و چشمانم را باز کردم. آن جا کنارم روی بالشت، سر پیرزنی را دیدم که چشم راستش کاملاً باز بود و به من خیره شده بود. نیمهٔ چپی صورت از زیر چشم محو بود. دیدن این منظره آنقدر ناگهانی و غیرمنتظره بود که با یک حرکت از تخت بیرون پریدم، شمع را روشن کردم و بقیهٔ شب را روی صندلی راحتی گذراندم. روز بعد به اتاق مجاور رفتم، جایی که در آن به خوبی خوابیدم و این آخرهفته یا آخرهفته های بعدی دیگر اذیت نشدم.
این داستان در سال ۱۹۵۰ در کتابی دربارهٔ روح زدگی نوشتهٔ فَنی موزِر چاپ شد که یونگ مقدمهای برای آن نوشت. این اثر نیز با تلاش یونگ برای توضیح دادن این اتفاق از منظر روان شناسی تمام میشود. در حالی که او نمیتواند توضیحی برای صدای چکهٔ آب پیدا کند، تمایل دارد بگوید بقیهٔ صداها حاصل درک علمی او نبودهاند بلکه توسط وضعیت خواب آلودش به طرز اغراق آمیزی بلند به نظر رسیدهاند. او همچنین دیدن پیرزن در تختش را «وهمی که احتمالاً بازسازی خاطرهٔ پیرزنِ مبتلا به سرطان بوده» توصیف میکند. یونگ در پرداخت خود به توهمِ حس کردنِ بو، عملکرد شناختی مهم دیگری را عامل این اتفاق میداند که در انسان و حیوانات مشترک است: حالا که به توهم بو میرسم، این حس را داشتم که حضور من در اتاق، چیزی را فعال کرده که به دیوارها مربوط است. در زبان مردم عامه، درک به بینی مربوط میشود، مثل این جمله: «بوی اتفاقی به مشام میرسید». اگر عضو بویایی در انسان تا این اندازه عقب مانده نبود و به اندازهٔ عضو بویایی سگ توسعه پیدا کرده بود، بدون شک میتوانستم بفهمم چه کسی در این اتاق زندگی کرده است. طبیبان اولیه نه تنها میتوانستند بوی یک دزد را تشخیص دهند بلکه میتوانستند ارواح و اشباح را هم «استشمام کنند».
یونگ در ماجرای فوق و موارد مشابهی که برای او رخ داده، در صدد است تا اثبات نماید آنچه تحت عنوان اشباح و روح و جن و … مطرح میشود و افراد زیادی روزانه اینگونه تجربهها را دارند، حاصل توهمهای صوتی و دیداری است و خالق ذهن خود فرد هستند. شکی نیست که در بسیاری از موارد واقعا هم اینگونه است، اما به طور مطلق نمیتوان همه رویدادهای ماورای طبیعی را انکار نموده و آنها را وهم تلقی نمود.