بسم الله الرحمن الرحیم
وجود روح و بقاء آن بعد از مرگ
مقدمه
وجود روح و بقاء آن بعد از مرگ از جمله مباحثی است که دانشمندان نظریات مختلفی را پیرامون آن مطرح کردهاند.
یکی از این نظریات این است که : روح انسان پس از مرگ به انرژی تبدیل شده و به کائنات ملحق می شود .
از این جهت که خداوند عالم خالق همهی موجودات، خصوصا انسان و جسم و روح اوست و به تمام زوایای وجودی او آگاه است و سیر روحی او را که از امور غیبی و ماورائی است میداند؛ لذا بهترین و مهمترین راه معرفت آدمی در این موضوع سخن وحی است و در این رابطه آیات و روایات بسیار است، لیکن در این نوشتار به طور مختصر بیشتر به ذکر برخی دلائل عقلی و تجربی و فطری در اثبات وجود روح و بقاء آن بعد از مرگ میپردازیم .
دلائل عقلی و تجربی و فطری
اثبات وجود روح و بقاء آن بعد از مرگ با دلائل عقلی ، تجربی و فطری به انسانی که به عقل و تجربه بیش از وحی اهمیت میدهد نیز امکان میدهد تا با عقل خود که رسول باطنی است پیرامون آن تفکر کرده و حقائقی را دریابد.
در ابتدا از کسانی که بر این باورند که روح انسان پس از مرگ به انرژی تبدیل شده و به کائنات ملحق می شود سوال میکنیم که : این مطلب را از کجا و با چه استدلالی بیان میکنید؟ چه برهان عقلی ، نقلی و علمی و یا حتی تجربی برای آن دارید؟ شاید اشاره به نظریهای است که میگوید هیچ چیز در عالم از بین نمیرود و ماده به انرژی تبدیل میشود و …. (که البته انرژی نیز از خواص ماده است.)
ولی دلایلی نقلی و عقلی و تجربی و فطری وجود دارد که ثابت میکند روح انسان مجرد بوده و بعد از مرگ به حیات خود ادامه میدهد .
۱- دلایل عقلی :
دو نمونه از دلائل عقلی وجود روح و بقاء آن بعد از مرگ بدین شرح است :
الف- یکی از براهینی که در اثبات روح و تجرد آن وجود دارد این است كه انسان در وجود خود «من»ی را که دارای احساسات و عواطف و حالات روحی، همچون ترس ، مهر ، خشم ، اراده و اندیشه است را بدون بكارگیری اندامهای حسی و با علم حضوری درک میکند و در مییابد که اولا: این من (روح و نفس) غیر از بدن است. ثانیا: «من » موجودی است كه در طول دهها سال با وصف وحدت و شخصیت حقیقی باقی می ماند؛ در حالی كه اجزای بدن بارها عوض می شود. ثالثا: «من» موجودی بسیط و تجزیه ناپذیر است و فی المثل نمیتوان آن را به دو نیم تقسیم كرد در صورتی كه اندام های بدن، متعدد و تجزیه پذیر است.رابعا: هیچ یك از خواص مادیات یعنی امتداد و قسمت پذیری و.. را ندارد و چنین امور غیر مادی را نمی توان از اعراض و خصوصیات ماده (بدن) بشمار آورد پس موضوع این اعراض جوهری غیر مادی (مجرد) می باشد.
ب-همه ما خاطراتی از دوران کودکى، نوجوانى، جوانى، زمان تحصیلات… داریم. این خاطرات سالهای سال در ذهن ماست و هیچ تغییری نکرده است. در حالى که مادّهی مغزى دائماً در حال تغییر است و هر چند سال یکبار همهاش عوض مى شود.
خاطرات ثابت در این مادّه متغیّر چگونه باقى مانده است؟ پرونده خاطرات ما در کجای مغز است؟ محلّ این همه عکس و تصویر از گذشته دور و نزدیک کجاست؟ اگر مادّهی مغزى را زیر دقیقترین و پیشرفتهترین میکروسکوپها قرار دهیم خبرى از عکسها و تصویرهای مذکور در آن نیست. پس جایگاه خاطرات و عکسها و تصویرها ماورای مغز و بدن انسان است که روح نامیده مى شود در کجاست؟ آرى تمام پرونده ها و خاطرات در آن جا بایگانی شده است. و اگر روح را انکار کنیم و یا آن را با خواص مادی بدانیم آیا پاسخى براى این سؤالات داریم؟
به تعبیر دیگر، فرض کنیم در کنار دریایی نشستهایم که آب آن موج مى زند. و هر چه تلاش میکنیم انتهاى آب دریا دیده نمیشود، و جز آب نمىبینیم. در کنار دریا کوههای با عظمت آسمان خراشی را مشاهده میکنیم که سر به فلک کشیده، و بر روى کوهها و اطراف آن جنگلهای وسیع و درختان فراوانی را میبینیم و از دیدن این همه مناظر زیبای طبیعت لذّت میبریم. سپس براى لحظهاى چشمان خود را روى هم مى گذاریم، چه اتّفاقى مىافتد؟ تصویر تمام صحنههایى که از دریا و کوه ها و جنگل و درختان مشاهده کرده بودیم در همان مقیاس نه کوچکتر، در ذهن ما وجود دارد. این تصاویر و نقشهها در کجای سلولهای خاكستری مغز ماست؟
مادّىها معتقدند اینها آثار فیزیکی و شیمیایی مغز ماست ؛ ولى آیا مى توان قبول کرد تصاویر به آن بزرگى در سلولهای مادّى مغز ما که بسیار کوچک است بایگانی شده باشد بى آن که ذرّهاى کوچک شود؟ بنابراین طبعا می پذیریم که ماوراى جسم ما، روح باعظمتى وجود دارد که تمام این تصاویر را در مقیاس واقعى آن در خود جاى داده است.
دانشمندان معتقدند سلولهاى بدن ما به تدریج در حال عوض شدن و تغییرند ، به گونهاى که هر هفت سال یک بار تمام سلولها نو و جدید مى شود. یعنى یک شخص هفتاد ساله، ده بار سلولهاى بدنش تعویض و نو گردیده، امّا شخصیّت او تغییر نکرده است. آیا وحدت شخصیّت حاصل جسمى است که مدام در حال تغییر است، یا مربوط به روحى است که حلقه اتّصال این بدن است؟ بنابراین شکّى نیست که انسان علاوه بر جسم، روحى دارد که ما فوق ماده است .
۲-دلایل تجربی:
دلایل تجربی برای وجود روح و بقاء آن بعد از مرگ نیز وجود دارد که دو نمونه از آن عبارت است از:
الف -فرا روانشناسان از دلایل تجربی (بدون دلایل عقلی و نقلی) برای اثبات حیات روح بهره میگیرند. تجربهی نزدیک به مرگ در گزارشها افرادی را معرفی میکند که در آستانه مرگ قرار گرفتند و یا دچار مرگ بالینی شدند و دوباره از طریق احیا به زندگی دنیوی برگشتند. در این حالت افرادی که از نظر پزشکی به ظاهر مردهاند، یعنی قلب و مغز آنان فعالیتی ندارد، مجدداً زنده شدند. برخی از اینها بعد از مرگ حقایقی را درک کردند که کاملاً متفاوت از حقایق مادی است و این پدیده تجربه شخصی و روحانی است و سیر بخشی از وجود پیچیده انسان به عوالم ما فوق ماده است.
ب- خواب نیز تجربهای شبیه زندگی پس از مرگ است! زنده هستید، اما اختیار از شما سلب شده است – چشم و گوش بدن تان بسته شده، اما می بینید و می شنوید – در بستر آرمیده اید، اما از مکانی به مکان دیگری می روید – دهان شما بسته است، اما در عالم رویا میخورید، می آشامید و لذت میبرید – در اتاق شما چیزی نیست و یا دیگران نیز آرمیده اند، اما صورتها یا اتفاقات خوشحال کننده، ترسناک، لذت بخش و یا اذیت کننده میبینید و خوشی یا ناخوشی آن را نیز کاملاً درک مینمایید –ممکن است دیگری را ببینید که پیر یا جوانتر شده است، اگر چه در قید حیات نباشد و … . اینها همه، از آیات الهی و دلایل مشهود بر همگان است که آدمی به غیر از این بدن و صورت مادی، روح، بدن و صورت مثالی هم دارد. روح او، همان نَفس و جان اوست و بدن و صورت مثالی او نیز مانند همین بدن و صورتش می باشد، اما بدون عناصر مادی و جرم.
به هنگام خواب، روح درجهای از تعلق به بدن مفارقت پیدا میکند، چنان که هنگام مرگ، کاملاً مفارقت می یابد و متوجه عالم دیگر(برزخ) می گردد و در آنجا با بدن و صورت مثالی، به حیاتش ادامه می دهد.
بنابراین، وقتی انسان میخوابد، روحش نمیخوابد، چنان که وقتی میمیرد، روحش نمرده و زنده است. لذا در خواب، متوجه عالم دیگر می گردد، بدنها و صورتهای مثالی انسان ها، حیوانات، اجسام، شهرها، شخصیتها و افراد را میبیند. مثلا ممکن است در رویای صادقهای ببیند که روح همسرش خبری از آینده میدهد که بعد در عالم واقع اتفاق میافتد. اینها نمادهایی روشن از حیات روح بعد از مرگ است.
خالق روح، خداوند قادر متعال می فرماید:« بگو: فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، «روح» شما را می گیرد; سپس شما را به سوى پروردگارتان باز گردانده مى شوید.»
حال فرشتگان مرگ چه چیز را قبض مى کنند؟ آنچه را فرشتگان مى گیرند جسم مردگان نیست، بلکه روح آنهاست، که توسّط آنها قبض مى شود.
و نیز می فرماید : «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى کند، و روح کسانى را که نمردهاند نیز به هنگام خواب مى گیرد; سپس ارواح کسانى که فرمان مرگشان را صادر کرده، نگه مى دارد و ارواح دیگرى را (که باید زنده بمانند) باز مىگرداند تا سرآمدى معیّن; در این امر نشانه هاى روشنى است براى کسانى که مى اندیشند.»
به هنگام مرگ روح به طور کامل، و به هنگام خواب به طور ناقص از بدن جدا مى شود.
بدن، محصور به “زمان و مکان” می باشد، اما روح در قالب زمان و مکان نمیباشد. بنابراین ، وقتی در خواب، روح از بدن مفارقتی نسبی پیدا می کند، فراتر از زمان و مکان می رود؛ و فرای عالم ماده را درک میکند، لذا چه بسا گذشته یا آیندهای را در صورت برزخی مکانی خاص ببیند.
بنابراین، خواب دلیل دیگری بر تجرد روح و حیات آن دارد .
۳- برهان فطرت
فطرت به معنای نوع آفرینش است، یعنی انسان به گونهای آفریده شده كه میل به زندگی جاویدان و بقا دارد و از نیستی و فنا بیزار است. دنیا، شایستگی ابدیت ندارد. بنابراین حیات جاویدان یا سرای آخرت و معاد ضروری خواهد بود، زیرا اگر معاد و آخرت وجود نداشت، میل به بقا و جاودان طلبی و محبت ابدیت خواهی در نهاد انسان باطل و بیهوده بود. ممكن نیست كه در فطرت آدمی میل به آب وجود داشته باشد، ولی آبی در كار نباشد.
خالق حكیم و بی نیاز مطلق است و هیچ كار لغو و بیهودهای انجام نمی دهد..
از سوی دیگر، در انسان میل به جاودانگی و همچنین قابلیت جاودانگی و بقا برای روح غیر مادی او وجود دارد. حال اگر شرایط و بستر این گونه زندگی برای او فراهم نباشد، آفرینش او لغو و بیهوده خواهد بود. و از آنجا كه خداوند حكیم و بی نیاز خالق انسان و جهان است و هیچ كار لغو و بیهودهای انجام نمیدهد، بی گمان شرایط و بستر مناسب را برای جاودانگی انسان مهیا نموده است. بنابر این، غیر از دنیای مادی و موقت، سرای جاویدان نیز وجود دارد كه آدمی در آنجا جاویدان زندگی كند.
آیه ۱۱۵ سوره مومنون به این برهان اشاره دارد: آیا گمان كردید شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز نمی گردید؟
و نیز خداوند عالم عادل است و به هیچ کس ظلم نمیکند . با این همه، ما در جهان می بینیم كه انسانهای با فضیلتی به پاداش اعمال خود نرسیدهاند و در مقابل، انسانهای شروری نیز به كیفر اعمال خود نمی رسند. چگونه می توان كسی را كه هزاران بی گناه را كشته است، مجازات كرد؟ بسیاری از جنایات او بی كیفر میماند. بنابراین، از آنجا كه دنیا، ظرفیت تحقق عدالت را ندارد و از طرفی دیگر چون خدا عادل است و در حق هیچ انسانی ظلم روا نمی دارد و در پیشگاه او ستمگران و بدکاران با نیكان برابر نیستند، پاداش و كیفر هر عملی را به تناسب می دهد، باید جهان دیگری باشد كه عدالت خدا را بر تابد و در آنجا پاداش و كیفر هر كس بنابر عملش داده شود. امیر المومنین ع در این باره میفرماید: خداوند دنیا را نه برای پاداش دوستانش پسندید و نه برای كیفر دشمانش.
۴- قاعده عقلی دفع ضرر محتمل:
قائده دفع ضرر محتمل بیان میدارد که اگر همهی این برهانهایی که عقل و قلب آدمی بدان گواهی می دهد را نیز کنار بگذاریم، ولی اعتقاد به معاد و عدم اعتقاد به معاد را در كنار هم قرار دهیم و مزایا و معایب هر یك را محاسبه كنیم، عقلا به این نتیجه می رسیم كه اعتقاد به معاد از رجحان بیشتری برخوردار است و عقل به ما میگوید احتیاط کن و ضرر محتمل را دفع کن. اگر روح که اصل وجود توست بقاء داشت و ابدی بود، اگر معاد و حساب و کتاب الهی حق بود، آن وقت چه میکنی ؟
بنابر این اعتقاد به وجود و حیات روح بعد از مرگ و معاد امری معقول است. انسان هر جا احتمال ضرر و خسارت مادی و دنیوی بدهد با تمام توان در رفع آن میكوشد و عقل در چنین مواردی فرمان به احتیاط می دهد، حال چه رسد به احتمال وجود ضرری عظیم در حیاتی ابدی و عالمی ماندگار …
نتیجه گیری
دلایل عقلی و تجربی در اثبات وجود روح و حیات آن بعد از مرگ تا حدودی روشنگر راه آدمی است ، ولی آیا در این امر بسیار مهم و سرنوشت سازی و درک حقائق آن، ضروری و بهتر نیست که به خالق روح و جانشینان عاِلم و صادق او پناه ببریم و جایگاه و عظمت روح مجرد را بیش از پیش شناخته و چگونگی پرورش و کمال این گوهر بینظیر را دریابیم ؟
پناه بر رب العالمینی ببریم که آدمی را به واسطهی روح خود تکریم کرده و بر ملائک و موجودات دیگر برتری داده و تعظیم فرشتهها را با سجدهی آنان بر آدم طلب کرده و برای آفرینش روح انسان به خود تبریک گفته است.
صدق الله العلی العظیم .